امير حسينامير حسين، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

اميرحسين گوگولو ماماني

تير

امروز30تيره و تيرماه داره تموم ميشيه اما من نتونستم تو اين مدت چيزي بنويسم از مهمترين وقايع اين ماه دوچرخه خريدن توست ماجرا ازاين قراره كه يه بار بهت گفتم ماشين دوستداري؟گفتي آله - منم گفتم برات ميخرم (تصميم داشتم برات ماشين اسباب بازي بخرم) خلاصه از اون روز ياد گرفتي هر چي مي خوايي مي گي ميخلي؟ يه روز تو حياط بردمت آب بازي كني دوچرخه پسرهمسايه رو ديدي هي گفتي دوچخه دوچخه ميخليي؟ منم گفتم مامان ، خودت سه چرخه كه داري بيا بريم خونه مامانجون (طبقه اول) سه چرخه ات اونجاست.يه كم آب بازي كردي به بهانه خيس بودن لباست اومدي خونه   و قضيه يادت رفت تا چندوقت بعد ، شبكه بازار داشت راجع به انواع دوچرخه حرف مي زد كه تو با يه ش...
30 تير 1392

روزهاي بد(بيماري اميرحسين)

گل پسرم يه چندروزي بود مريض بود و حسابي من و خودش از پا در اومديم ، اشتهااصلا نداشت حالت تهوع داشت و غذا اصلا نميخورد آب بدنش رو از دست داده بود من و باباش با سرنگ بهش او آر اس ، آبميوه تازه و دوغ و دارو ميداديم باباشحسابي كلافه شده بود هي ميگفت جرا بچه هيچي نميخوره اميرحسين بدتر گريه مي كرد خودش هم هي گريه ميكرد و ميگفت : آزاده آزادههههههههه من و صدا ميكرد منم مجبورشدم دو روزي سركار نرم امروز بهترشده ومنم اداره يابقول خودش اداله اومدم خداكنه هيچ ني ني بيمار نشه و خدا به همه سلامتي بده آمين ...
30 تير 1392

امير حسين پسر عزيز مامان

 سلام خيلي وقته كه ميخوام يه مطلب جديد بنويسم اما هم تنبلي ميكنم هم اينكه واقعابعضي وقتها سرم شلوغه .خلاصه از اين بابت ببخشيد.پسر عزيزم هرچي ميگذره شيرين تر ميشه شعر ميخونه ميگه : عمو زنجير باف زنجير منو باختي ؟(بافتي) بععععععععععله انداختي ؟ بععععععععععععله چي چي ؟ ميو ميو ميو........ يا علوسك قشنگ من قلمز پوشيده تو آبي خوابيده (شعر تمام شد ) يا خوشحال و شاد و خندانم قدله دنيا رو ميدانم خنده دست بزنم پابكوبم (شعر تمام شد ) ديروز هم مامانم اينابعد از جندوقتازمسافرت اومده بودند امير تا فهميد ديگه شروع به بابا بزلگ گفتن تا وقتي حاضرشديم  دمدرخونه رو گرفته بود و ول نمي كردكه بابا بزلگ وقتي هم خونه مامان بزرگ رفتي...
19 تير 1392
1